بی عنوان:)

_جدی؟ _مگه من با تو حرف جدی دارم؟

_جدی؟ _مگه من با تو حرف جدی دارم؟

بعضی وقتا رو در یخچال...بعضی وقتا رو آینه ی کنسول...یه وقتایی حتی رو پیشونی آدمی ک خوابه...یه یاد داشت میذاریم...میتونه خیلی بی ربط باشه..میتونه خیلی حیاتی باشه...اینجا یه همچین جاییه...مث در یخچال..مث آینه و مازیک وایت برد...مث حرفی ک بی مخاطب زده میشه..و میشه جدی گرفته نشه...سختش نکنیم:)


بیست و یک/ درخت سیب یک ساله...*

شنبه, ۱۷ تیر ۱۳۹۶، ۰۴:۱۷ ب.ظ

برای بی خوابی های شبانه ات... برای زیر پلک های باد کرده ات ... برای "ما را همه شب نمی برد خواب"**ت... و برای لبخند های خسته ای که به دنیا تحویل میدهی ...به خنده های شیرینت...برای قهرمانی که تویی،نقش اول قصه ی خود مهربانت...:)

*لالایی گل زیره/غزل شاکری:)

** ما را همه شب نمی برد خواب/ ای خفته ی روزگار در یاب...بیتی از یک غزل از سعدی علیه الرحمه


یک برش زندگی یا متد های پیاده رَوی، رویِ اعصاب:

_تو چرا نمی ری زهراا...؟!؟!

+برم؟ از کجا؟ خودت کارم داشتیاا...

_از رو اعصاب من برو اون ور...:/

+والا من رو کاناپه هستم فی الحال...اعصابتو دادی کاناپه گرفتی جاش؟

_از دست تو همین امروز فردا ردش میکنم می ره...

+ حیف با خودت هم خوب کار نمیکنه...و الا اگه خوب بود من خریدار بودم:))

_چیووو؟

+اعصابتو دیگهههه:))[//جا خالی داده و از دریافت ضربه ی کتاب، جان به در می برد]

بعدن نوشتی که به پست قبل بدهکار بودم: این ها را که می نویسم یاد امتحان اخلاق اسلامی دانشگاه می افتم... که نتیجه ای که من از آن کتاب گرفتم کمی متفاوت بود با نتیجه ی مورد انتظار استاد... که نتیجه گرفتم باید بیشتر طرح بزنم و بیشتر سوال حل کنم و حین حل کردن یاد بگیرم...که روش درمان بد بودن املا، املا نوشتن است و روش درمان بد بودن ریاضی، حل کردن ریاضی است و الخ...:)

بی ربط: میم دیشب کلافه بود...دیشب سازدهنی اش را گرفته بود و هی فیلم و استوری و این ها می فرستاد و هی دل آب میکرد ... و دیوانه ای..یک قطعه ی تکراری را ده هزار مرتبه میشنید..و پنج هزار دفعه اش را برای مادرش پخش میکرد... و این دیوانه نه که حواسش به حال بد دوستش نباشد ولی بیشتر حواسش به دخترکی بود که بهش قول داده بود ببردش و یادش بدهد که صداهای کمتر ناهنجار از عزیز دلش در بیاورد...و اصلن هم مهم نباشد که دمیدن پی در پی به استخوان فلانجای جمجمه فشار بیاورد و این مزخرفات... که سعی بر این است که قولش قول باشد:)

پیشنهاد: آخر شب ها، قبل خواب(اگر میخوابید) یک دور چک کنید که چقدر روی قول هایتان ایستاده اید..به خودتان..به بقیه...به خدا...یاد بگیریم خوش قول باشیم... 

۹۶/۰۴/۱۷ موافقین ۰ مخالفین ۰
ZahRaa

نظرات  (۱)

شاید میم خودش ندونه...شاید هیچوقت باورش نشه...شاید اصلا منو یادش نباشه ولی نگرانشم.....خیلی زیاد....من بعضی وقت ها از تکرار تاریخ واهمه دارم..........
پاسخ:
میم...با یه سری میم و سین احاطه شدم:) ولی درست فهمیدی...این همون میم عی عه ک تو نگرانشی...مراقبشم...یعنی سعی میکنم نگاهم روش باشه...حتی نامحسوس...خودشم حواسش هست...دوستای خوبی داره...البته نه به خوبی یاس برای من :)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی