بی عنوان:)

_جدی؟ _مگه من با تو حرف جدی دارم؟

_جدی؟ _مگه من با تو حرف جدی دارم؟

بعضی وقتا رو در یخچال...بعضی وقتا رو آینه ی کنسول...یه وقتایی حتی رو پیشونی آدمی ک خوابه...یه یاد داشت میذاریم...میتونه خیلی بی ربط باشه..میتونه خیلی حیاتی باشه...اینجا یه همچین جاییه...مث در یخچال..مث آینه و مازیک وایت برد...مث حرفی ک بی مخاطب زده میشه..و میشه جدی گرفته نشه...سختش نکنیم:)


بیست و شش / انتشار یک نامه ی نسبتن شخصی....

سه شنبه, ۱۶ آبان ۱۳۹۶، ۰۳:۴۸ ب.ظ

از : دیوانه ای که منم...

به : یاس ترین مهربان دنیا....

بیشتر از دو سوم منطق مونده...و من تو هوای ابری مرکز محاسبات نشستم ، و هوای بیرون و موجودی کارتم و اون اجازه ای ک برای انقلاب رفتن تو این هفته از مامان گرفتم و سکوت اینجا و صدای این موزیک منو به جنونی میشکونه ک،"مشکل عشق نه در حوصله ی دانش ماست..."*...

و من بین صد و خورده ای کانتکتم دنبال هر کی گشتم ک حس این موسیقی رو بگیره، از هر طرف ک رفتم به تو خوردم...به یه کلاس با چراغای خاموش..به سال چهارم...به هم صدا خوندن ک:"دست در حلقه ی آن زلف دو تا نتوان کرد..."*

به قول آقا سجاد:

آخر کجا روم که "یادت" نباشد و به "یادت" نیایم...**

+بعضی می گویند مجموعه ی S در  T تصمیم پذیر است...یعنی الگوریتمی متناهی وجود دارد که برای هر عضوT به سوال آیا عضو S هم هست، بتوان پاسخ آری یا نه داد...(SزیرمجوعهT)

حتی یک مجموعه ی تصمیم پذیر در خودم..در کانتکت هام..در دنیام نمیابم...کاملن ممکن است ک در حال ناشکری باشم :)


* حضرت حافظ

**سجاد افشاریان

پیشنهاد : یک راه حل عاشقانه / دنگ شو / آلبوم شیراز چل ساله

نظرات  (۱)

از بین میلیاردها آدم روی این سیاره دور افتاده و معلق توی یه گوشه از این کهکشان که یه گوشه جهان آروم نشسته.....فقط 4 نفر هستن که بودنشون برای ادامه دادن زندگی شرط لازم و کافیه .....که یکیش تویی ...تویی که هر جا باشم: توی کلاس ، توی قطار ، تو کتابخونه ها، در حال متر کردن حیاط دانشگاه یا راهرو هاش و پیاده روی های بی هدف تو خیابون و چه و چه و چه جات خالیه، که همیشه ارادتمند و دلتنگتم ، که هیچ کس برام تو نشد و نخواستم و نذاشتم که بشه......که:
من چه گویم که تو را نازکی طبع لطیف
تا به حدیست که آهسته دعا نتوان کرد....
پاسخ:
کلمه نمیشه حرفام یاس...به قولی:
"تو خوبی و این؛ خلاصه ی تمام اعتراف هاست..."
سرچ میکردم تو چتام..دنبال یه جیز خاصی... به چتای عصر اون روزی رسیدم که ظهرش تا دم مرگ رفتم و بهت اس ام اس داده بودم ک اگه تا یکم دیگه خبری ازم نشد، بیا دنبال جنازه م البته اینو نگفتم...ولی کم از این نبود حرفم...یادته ؟ هنوزم از خوندنشون تمام اون لحظه ها جلوی چشمم زنده میشه...که فقط تو بودی...وقتی پرت شدم تو ورطه ای که معلوم نبود تهش چیه...خدا حفظت کنه .... برای من..برای تمام جهان...ک مهربانی تو نیاز داره....

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی