بی عنوان:)

_جدی؟ _مگه من با تو حرف جدی دارم؟

_جدی؟ _مگه من با تو حرف جدی دارم؟

بعضی وقتا رو در یخچال...بعضی وقتا رو آینه ی کنسول...یه وقتایی حتی رو پیشونی آدمی ک خوابه...یه یاد داشت میذاریم...میتونه خیلی بی ربط باشه..میتونه خیلی حیاتی باشه...اینجا یه همچین جاییه...مث در یخچال..مث آینه و مازیک وایت برد...مث حرفی ک بی مخاطب زده میشه..و میشه جدی گرفته نشه...سختش نکنیم:)


ما هیچ نیستیم...جز سایه ای ز خویش...<قیصر امین پور>

زهرا هستم :)

چند وقتیست که در گیر جادوی آسمانم...سر به هوا صدایم میکنند...

از شعر خواندن و دیدن هر نگاه نو و خلاقی به دنیا لذت میبرم...

به مرگ فکر میکنم...

شناور شدن را دوستدارم در آب،در فکر،در هوا...

زیاد میخندم..خیلی زیاد...خیلی بی علت:)

و به نظرم ریاضی لطیف ترین اتفاقی است که می تواند برای هر دنیایی بیفتد...