برای بی خوابی های شبانه ات... برای زیر پلک های باد کرده ات ... برای "ما را همه شب نمی برد خواب"**ت... و برای لبخند های خسته ای که به دنیا تحویل میدهی ...به خنده های شیرینت...برای قهرمانی که تویی،نقش اول قصه ی خود مهربانت...:)
*لالایی گل زیره/غزل شاکری:)
** ما را همه شب نمی برد خواب/ ای خفته ی روزگار در یاب...بیتی از یک غزل از سعدی علیه الرحمه
یک برش زندگی یا متد های پیاده رَوی، رویِ اعصاب:
_تو چرا نمی ری زهراا...؟!؟!
+برم؟ از کجا؟ خودت کارم داشتیاا...
_از رو اعصاب من برو اون ور...:/
+والا من رو کاناپه هستم فی الحال...اعصابتو دادی کاناپه گرفتی جاش؟
_از دست تو همین امروز فردا ردش میکنم می ره...
+ حیف با خودت هم خوب کار نمیکنه...و الا اگه خوب بود من خریدار بودم:))
_چیووو؟
+اعصابتو دیگهههه:))[//جا خالی داده و از دریافت ضربه ی کتاب، جان به در می برد]
بعدن نوشتی که به پست قبل بدهکار بودم: این ها را که می نویسم یاد امتحان اخلاق اسلامی دانشگاه می افتم... که نتیجه ای که من از آن کتاب گرفتم کمی متفاوت بود با نتیجه ی مورد انتظار استاد... که نتیجه گرفتم باید بیشتر طرح بزنم و بیشتر سوال حل کنم و حین حل کردن یاد بگیرم...که روش درمان بد بودن املا، املا نوشتن است و روش درمان بد بودن ریاضی، حل کردن ریاضی است و الخ...:)
بی ربط: میم دیشب کلافه بود...دیشب سازدهنی اش را گرفته بود و هی فیلم و استوری و این ها می فرستاد و هی دل آب میکرد ... و دیوانه ای..یک قطعه ی تکراری را ده هزار مرتبه میشنید..و پنج هزار دفعه اش را برای مادرش پخش میکرد... و این دیوانه نه که حواسش به حال بد دوستش نباشد ولی بیشتر حواسش به دخترکی بود که بهش قول داده بود ببردش و یادش بدهد که صداهای کمتر ناهنجار از عزیز دلش در بیاورد...و اصلن هم مهم نباشد که دمیدن پی در پی به استخوان فلانجای جمجمه فشار بیاورد و این مزخرفات... که سعی بر این است که قولش قول باشد:)
پیشنهاد: آخر شب ها، قبل خواب(اگر میخوابید) یک دور چک کنید که چقدر روی قول هایتان ایستاده اید..به خودتان..به بقیه...به خدا...یاد بگیریم خوش قول باشیم...