دوازده/دولت صحبت آن مونس جان ما را بس...
يكشنبه, ۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۱:۰۱ ق.ظ
همین که می ذاره حرف بزنی کافیه..همین که اجازه داری ک مخاطب قرارش بدی....همین که می شنوه کافیه...همین که هست وقتی کسی نیست.. همین که هست وقتی خودت هم نیستی حتی...همین که بی اینکه خودت حواست باشه حواسش هست خودش...همین که هرچقد بد باشی باز ازت دست نمی کشه..مث آدماش نیست:)
قراره بیشتر بنویسم...:) ذهنم تنبل تر شده انقد ننوشتم... کلمه کم می آورم هی:))
یک برش از زندگی:
_سلام:)))
+سلام زهرا....ببین من واقن باید اینا رو..
_هیسسس:)))کاریت نداشتم فقط دیدمت گفتم یه سلام بدم بهت:)
+[خودکار را روی کاغذ های گزارشش رها کرده؛ با چشمانش می خندد و بی صدا چیزی لب میزند که مفهوم نیست:) ]
یادآوری: یادم می ماند که الکی در گیر نشوم...یادم می ماند که روی چیز های ساده کلید نکنم..یادم می ماند که هر لحظه ممکن است تمام شوم...که دوست ندارم در حالتی تمام شوم که در گیر چیز های بی اهمیت بوده ام...کاش یادم بماند:)
پیشنهاد یک: به عزیزانتان یاد آوری کنید که چقدر مهم اند...به عزیزان تان گوشزد کنید که بودنشان حالتان را خوب میکند... خودتان نمیدانید ولی یک جایی خاطره ی صدای شما می تواند نجات بخش باشد...
پیشنهاد دو: با بچه ها حرف های جدی بزنیم... بچه ها خیلی میفهمند...بچه ها را جدی تر بگیریم... اعتماد به نفس بچه ها را بالا ببریم:)
عنوان از حافظ :یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم؟دولت صحبت آن مونس جان ما را بس:)